عشق پایان ناپذیر
فدایی رهبر
شنبه 11 آبان 1392برچسب:, :: 12:22 :: نويسنده : علی و ب...
این داستان براساسه واقعیته: روزی دختری بسیار زیبا نزد کوروشه کبیر رفت و به او گفت که عاشقش شده و میخواد با او ازدواج کنه کوروش کبیر به دخترک گفت ای دختر زیبا روی و خوش سخن من برادری دارم که از من دانا تر و خوش سیماتر است تو لیاقتت برادره من است که الانم پشته سره تو ایستاده دخترک برگشت و نگاهی به پشته سرش انداخت ولی کسی رو ندید برگشت و به کوروش گفت پس برادرت کجاست کوروش با درایت تمام به دخترک گفت عزیزم اگه تو عاشقه من بودی هرگز برنمیگشتی که پشتت را نگاه کنی دخترک با صورتی سرخ و چهره ای پشیمان از کوروش عذر خواهی کرد و تا آخر عمر با کسه دیگری هم ازدواج نکرد حالا به نظره شما عشقه دخترک واقعی بوده یا نه؟ نظرات شما عزیزان:
من نمیخوام بیام بالا من نمیخوام برگردم.من همینجا راحتم.از اینجور حرفاهم خیلی شنیدم ولی روم تاثیری نداره.
خیلی داستان قشنگی بود.....خیلی.عاشقش نبود فقط یه هوس بود.
|
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان
|
|||||||||||||||||||
![]() |